قدس آنلاین - مرد لاغراندام با چشمانی اشکبار التماس میکرد و از شریک زندگیاش میخواست او را ببخشد. صدایش میلرزید، میگفت اشتباههای گذشته را جبران میکند.
اما زن جوان رو برگرداند و با لحنی تند گفت: گوشهایم از این حرفها پر است، بهتر است همین الان تکلیفمان روشن شود. من میروم دنبال سرنوشت خودم و تو هم راحت و بیدغدغه به عیاشیهایت برس. زوج جوان با پیشنهاد کارشناس مشاوره کلانتری ۴۳ مشهد به مرکز مشاوره آرامش پلیس خراسان رضوی معرفی شدند.
زن ۲۴ ساله به مشاور خانواده گفت: سه سال قبل پسر یکی از اقوام به خواستگاریام آمد. هیجان زده بودم و میخواستم هر چه سریعتر ازدواج کنم. پدر و مادرم نیز خوشحال بودند و میگفتند چون همدیگر را از قبل میشناسیم نیازی به تحقیق نیست.
زن آهی کشید و افزود: ازدواج کردم. یک سال در عقد بودیم. متوجه حرکات و رفتار مشکوک همسرم شدم. فهمیدم مواد مخدر مصرف میکند. پدر و مادرش را در جریان گذاشتم. آنها خیلی نگران شدند اما اصرار داشتند در این باره به کسی به خصوص خانوادهام چیزی نگویم. پدرشوهرم معتقد بود باید هر چه سریعتر زندگی مشترک خود را آغاز کنیم. میگفت اگر مستقل بشوید بار مسؤولیت به گردن شوهرت میافتد و یک بچه که بیاورید آنقدر گرفتار میشوید که فرصت چنین کارهایی پیدا نخواهد کرد.
از ترس خودم و به خاطر حفظ زندگیام به وعدههای پدر شوهرم دل خوش کردم و پا به خانه این شوهر بی مسؤولیت گذاشتم.
شوهری که نمیتوانم او را مرد صدا کنم. روزهای سرد زندگیام در حالی سپری میشدند که هر روز حال شوهرم بدتر میشد. از سرکار به خانه برنمیگشت و تا دیروقت با دوستان لاابالیاش بود. هر موقع میخواستم حرفی بزنم داد و فریاد راه میانداخت و چند بار هم کتکم زد.
او میگفت برای ترک اعتیاد، با دوستانش به باشگاه ورزشی میرود و... . این اواخر وقتی به خانه برمیگشت دهانش بوی الکل میداد و در حالت مستی حرفهای رکیک و نامربوط میزد.
با این وضعیت و با توجه به غیبتهای زیاد از کارخانهای که در آن کار میکرد اخراج شد. دیگر نمیتوانستم کارهایش را از دید خانوادهام پنهان کنم. پدر و مادرم دنبالم آمدند و مرا به خانهشان بردند. دو سه هفته گذشت. هیچ خبری از شوهرم نشد. خانوادهاش فقط میگفتند ما شرمندهایم و نمیدانیم با این بچه ناخلف چکار کنیم. امروز از کلانتری زنگ زدند و گفتند او را در یک لانه فساد که پاتوق معتادان بوده دستگیر کردهاند. آمدهام تا چشم در چشم بگویم از او متنفرم.
اگر در دوران عقد خانوادهام را در جریان موضوع اعتیاد شوهرم میگذاشتم شاید راه دیگری برای حل مشکل پیدا میکردیم. ما تازه متوجه شدهایم شوهرم قبل از ازدواج توسط داییاش معتاد شده و خانوادهاش به خاطر این که مشکل را حل کنند برایش زن گرفتهاند. آنها با این کار اشتباه، سرنوشت مرا تباه کردند و... .
نظر شما